17 , like my age :))

ساخت وبلاگ

امکانات وب

امشب کاملا مطمئن شدم که من به این دوره که توش به دنیا اومدم تعلق ندارم!من باید تو یه دوره ای بدنیا میومدم که حدتماس دور آدما باجه های تلفنیه.دوره ای که بچه خوشکل توش جایی نداره.دوره ای که مردم بجای باشگاه رفتن برای ساختن خودشون جون می کندن و هیچی مجازی نبود.جایی که صبحاش کار میکردم ، عصراش میرفتم تو یه کافه میشستم ، یه سیگار و یه آبجو می گرفتم دستم و توی یه جمعی که همه مثل خودم داغونن میشستم تا میتونستم خودمو از خستگی کار خالی میکردم.همه جارو بهم میریختم ، هیچ وقت احساس غیر واقعی بودن نمیکردم!هیچ وقت فکر نمیکردم فقط از لحاظ فکری خفنم ، بلکه حتی فکرم نمیکردم و فقط دست به عمل میزدم!یه شورلت نوا مشکی مینداختم زیر پام و کل دنیا رو باهاش دوره میکردم.هیچ وقت مجبور به سکوت نبودم ، هیچ وقت مجبور به شنیدن دروغای مسخره نبودم ، هیچ وقت هیچی واقعا برام مهم نبود.پول ، لباس ، زندگی و همه این مزخرفات.حتی برام مهم نبود که اگه یه موقع بمیرم چه کارایی بوده که دلم میخواسته بکنم یا چه حرفایی بوده که میخواستم بزنم و نزدم.می مردم در حالی که میدونستم روزی تو زندگیم نبوده که تلف شده باشه ، کاری نبوده که نکرده باشم ، پشیمونی ای نیست که از بابتش خوشحال نباشم و هیچ عنی نیست که بتونه افسوس یه دقیقه بیشتر توی دنیا بودن و برام به ارمغان بیاره!

به جاش توی مسخره ترین دوره ی ممکن از زندگی بدنیا اومدم. :))

امروز ظهر شازده کوچولو رو خوندم.خودمو توی هر شخصیت مزخرف اون کتاب دیدم جز شازده کوچولو.اعصابم خورد شد.خودمو ترتمیز کردم و عصر با مریم از خونه زدم بیرون.کلن سه تومنم پول کف جیبم نبود ، اما برای اولین بار حس کمبود نکردم!رفتم دو نخ سناتور گرفتم و وسط پارک نشستم و کشیدم ، حتی برام مهم نبود کی می بینتم و کی نمی بینتم.حتی حرفای مسخره مریم از جمله:نکش پشیمون میشی =)) به چپم نبود.کل دنیا برام مسخره تر از اونی جلوه کرد که بخوام برای یه نخ سیگار به کسی جواب پس بدم.خ خوب بود.

برگشتنه بهم گفت ایمان بهش گفته من حاضر نبودم سیگار و ترک کنم برای همین ولش کردم =)) میدونستم دورم پر از حرومـ*ـزاده و مادر جنـ*ـدس ، ولی این دوتا دیگه رو دست همه شون زدن =)) فاک.انقدر عصبانی بودم که حتی نمیدونستم باید چه جوابی جز فحش تحویل بدم!خیلی برام مسخره بود تموم روزایی که بخاطرش حرص خوردم ، بخاطر سلامتیش یا هر کصشعر دیگش!بنظرم خیلی کصشر اومد هر دقیقه ای که برای فهموندن اینکه چرا ولش کردم براش صرف کردم.کل رابطه بنظرم کصشر اومد.یعنی چی که آدم پایبند کسی بمونه که هزاران کیلومتر ازش فاصله داره و اون عوض اینکه از این موضوع شاد باشه به این فک کنه که پشت سرش دارم بهش خیانت میکنم؟ :)) چرا آدم بخواد وقتشو تلف واسه کسی بکنه که زندگیشو تباه و داغون میکنه و توی داغون ترین حالت زندگیش تنهاش میزاره؟چرا اصن باید آدم قلبشو به کسی بده که خودشو از یه نخ سیگار کمتر میدونه؟ :))

 خیلی فک کردم.دیگه نمیخوام زندگیم به این کصشری باشه.کل این سالای زندگیم صرف همچین آدمای مزخرفی شده.شاید حالا وقتش باشه که دیگه خودمو ازین مزخرفا بکشم کنار.کل زندگی همه اطرافیانم اینه که یکیو پیدا کنن ، حالا چه صد هزار کیلومتر اونورتر چه دم خونه.من دیگه نمیخوام همچین کار مزخرفی کنم.دنبال کسی نمیگردم.زندگیمو میکنم و خوش میگذرونم.قرار نیست ترس اینو به جون بخرم که مبادا مامانم بفهمه من فلان کارو میکنم و مبادا فلان بلا رو سرم بیاره.خیلی زوده که بخوام زندگیمو وقف این چیزای مزخرف کنم وقتی که میتونم دل خودمو با دوساعت چرخ زدن توی هوای خنک ، خوابیدن روی چمن خیس ، گوش کردن به آهنگ و یه نخ سیگار خوش کنم.کـ*ـون لق هرکی که بخواد اینجوری ازم استفاده کنه.کـ*ـون لق هر مادرجنـ*ـده ای که بخواد وقتی ولم میکنه اینجوری به خاطره ای که باهم داشتیم توهین کنه.بالاخره یکی پیدا میشه که ارزش لعنتی اینو داشته باشه که بخاطرش زجر بکشی.تاالان هیچ کس و هیچ چیز توی زندگیم این ارزشو نداشته.شایدم داشته ، اما خیلیم پررنگ نبوده!

این تابستون شاید همچنان بدترین تابستونی باشه که داشتم ، اما نمیتونم تغییرای متعددی که توی این چندماه کردم و رد کنم.مهم نیست آخر کاری که میکنی یا تصمیمی که میگیری چی میشه ، چه نتیجه ای داره.مهم اینه که لذت ببری ازش.حس آزادی کنی بخاطرش.نه اینکه وقتی تموم میشه ، تموم چیزی که برات مونده ، یه آدم زخم خورده بدبخت باشه که تموم مسیری که توش بوده رو بجای لذت بردن ، تحمل کرده.نمیزارم بشم یه آدم افسرده ی بدبخت که توی گروهایی از قبیل فاز سنگین و خاطرات خانه مردگان عضو میشه ، وقتی از مدرسه ، دانشگاه یا سرکار میاد بشینه اونجا و درمورد سختیایی که حس میکنه کصشر ببافه.من همچین آدمی نیستم.سالها پیش ئم نبودم و نمیخوامم بزارم زندگیم به همچین جاهایی کشیده شه.عیب نداره که آدم غمگین باشه ، اما عیب داره که غمگین بودن و فرار کردن و سبک زندگیش کنه.این سبکی نیست که من برای زندگیم انتخاب میکنم!

:)) 3> Fuc*kin Fight Club +

تفاله های مغزی مریض...
ما را در سایت تفاله های مغزی مریض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : freakinminda بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 21:28